جمعه ۲۲ نوامبر ۱۹ , ۱۰:۴۷
وقتی یه رازی رو با یکی به اشتراک میذاری، دیگه هرگز نمیتونی آرامش داشته باشی.
من اشتباه کردم که فکر کردم میتونم.
اشتباه کردم چون فکر میکردم اینطوری راحت تر میتونم زندگی کنم.
چون راز نیست.
ولی فهمیدم تا وقتی دنیا مجبورم میکنه راز باشه، یه راز میمونه و با گفتنش هیچوقت هیچچیز ساده تر نمیشه. فقط شکل رنجم از درد کشیدن نغییر میکنه به ترس و وحشت همیشگی که نکنه کسی بفهمه، مهم نیست کی،هرکسی، اما حالا که هم ترس و هم درد همزمان قراره باشه ترجیح میدم فقط یکیش باشه، اما دیگه دیره، من یه احمقم که خودشو به کشتن میده. نه مدل خودکشی. خودشو لیترالی به کشتن میده.
من اشتباه کردم که فکر کردم میتونم.
اشتباه کردم چون فکر میکردم اینطوری راحت تر میتونم زندگی کنم.
چون راز نیست.
ولی فهمیدم تا وقتی دنیا مجبورم میکنه راز باشه، یه راز میمونه و با گفتنش هیچوقت هیچچیز ساده تر نمیشه. فقط شکل رنجم از درد کشیدن نغییر میکنه به ترس و وحشت همیشگی که نکنه کسی بفهمه، مهم نیست کی،هرکسی، اما حالا که هم ترس و هم درد همزمان قراره باشه ترجیح میدم فقط یکیش باشه، اما دیگه دیره، من یه احمقم که خودشو به کشتن میده. نه مدل خودکشی. خودشو لیترالی به کشتن میده.