يكشنبه ۱۶ آگوست ۲۰ , ۰۵:۰۳
لبه ی یه تپه ایستادم. یه شکاف باریک وسط تپه هست. اینورش زندگیه، اونورش مرگ. یه آهنگ ملایم (لینکشو میذارم) پخش میشه. بی حس و سبکم. بی حس خوب. بی حس سبک. سبک و خالی. هیج تعلق خاطری ندارم. هیج فکری توی سرم نیست. یه کفش تخت پامه و اونقدر سبکه که حسش نمیکنم. لباسم سفیده، دامنم تیره. شاید مشکی. به هرحال سبکن. وجود ندارن. موهامم رنگ طبیعیشونو دارن.
داشتم خیلی سبک بال از تپه بالا میومدم. همه جا سیاهه. فقط شکاف وسط تپه ی زیرپام یه جورایی سیاه تره. وقتی میرسم به شکاف، میایستم. در حد یک ثانیه مکث میکنم. بعد
میپرم اونور.
خیلی ساده پامو میذارم اونور شکاف.
و ادامه میدم. به سمت پایین تپه.
مردن به همین راحتیه.
فکر میکنم از پس پریدن از روی شکاف برمیام.
+ آهنگ
Air by Arelius