دوشنبه ۷ سپتامبر ۲۰ , ۰۱:۱۴
امروز یکم کتاب خوندم برای ن. یکم هم زبان خوندم (بازم با کمک ن). ولی از کارایی که دیروز قرار شد انجام بدم هیچکدومش انجام نشده. حتی نزدیکشم نشدم. حتی شروعم نکردم. به خودم میگم ل بهم گفت حتز مطالعه ی غیردرسی هم قبوله. ولی اروم نمیگیرم. چون کارایی که باید میکردم رو نکردم.
روز خوبی داستم جنرالی. حتی با اینکه کلی وقت توی تلگرام و اینستاگرام تلف کردم. فکر کنم روزای خوب و بد رو نوروترنسمیتر های مغزم میسازن، نه رفتار اطرافیانم، یا اینکه چقدر توی اینستاگرام وقتمو تلف میکنم.
ولی الان نا امیدی و پوچی داره بدنمو تسخیر میکنه. دارم مچاله میشم و چیپس و پنیر به نظرم بی معنا میاد، همونطور که کل زندکیم پوچه.
ای کود کیل مایسلف اند ایت وودنت متر.